قدم زدن بین قبرباباهای آسمانی ، شستن قبرها با گلاب ، گذاشتن گل سرخ روی قبرباباها؛ همه چیز از این جا شروع شد ، به همین آسمانی بودن.
روی قبرها را که می شستم بوی گلاب ته دلم را می لرزاند .یاد بوی پیراهن بابای آسمانی افتادم ؛ بهترین بوی دنیا بوی پیراهن بابای من بود.
توی تاریکی به اسم قبرها نگاه نمی کردم ، نمی دانستم گلهای سرخ را روی قبر کدوم بابای آ سمانی می گذارم ، با دلم گلها را گذاشتم ؛بهترین هدیه به بهترین باباهای دنیا.
دلم تنگ شده برای اون روز . بین قبرها نماز خوندن . تمام وجودم می لرزید ؛ بهترین نمازم توی بهترین جای دنیا ، یک شهر آسمانی روی زمین .
اشک اجازه جاری شدن نداشت ، از چشمهایم قول گرفته بودم کنار قبر شهید آوینی که رسیدم بارانی نشه ، ولی...بی اجازه جاری شد . چه قدر حرف داشتم که برای اولین دیدار از قبرت می خواستم باهات بزنم . شاید توی اولین دیدار بارانی شدن باران بهتر از حرف زدن بود ؛ بهترین دیدار زندگیم بود .
برای همه این بهترین ها ، برای همه این آسمانی شدن ها و برای هزاران بهترین و آسمانمی بودن دیگر ازت ممنونم ...
ممنونم برای نشان دادن راه شهری در آسمان .
به امید پرواز به شهری در آسمان
و دیدار باباهای آسمانی.